حقوق زنان نقض می شود
افزایش خشونت های فامیلی و تجاوزات جنسی در افغانستان با وجود تلاشهای فراوان در زمینه احقاق حقوق زن و محو خشونت علیه زن نشان می دهد که هنوز برای احقاق حقوق زن راه درازی در پیش است.
نخستین بارقه های تلاش برای برابری زن و مرد در افغانستان را می توان در زمان شاه جوان امان الله خان دید که تلاشهای او و ملکه ثریا در همین راستا با شکست انجامید و جامعه سنتی و بسته افغانستان از یکسو و عجله شاه جوان برای اصلاحات از سوی دیگر این شکست را مسلم نمود، بعدها تلاشهایی در این زمینه صورت گرفت اما نتوانست که تغییر عمیقی در ساختار جامعه و احقاق حقوق زن ایجاد نماید. مهم ترین تلاشها در این زمینه را میتوان بعد از شکست طالبان و ایجاد حکومت جدید در افغانستان دانست که تلاش پیرامون حقوق زن به همکاری جامعه جهانی شدت یافته است و در کنار موفقیت هایی که به دست آورده است متحمل شکست هایی نیز شده است.
تلاش برای رسیدن به برابری در میان زن مرد نیازمند رسیدن به یک توافق ملی و در سطح کل جامعه است و نیازمند بنیادهای جدی و عمیق برای به رسمیت شناختن حقوق زن در جامعه تا مولفه های یک حرکت واقعی در جهت احقاق حقوق زن شکل بگیرد. شکل گیری این مولفه ها نیازمند این است که باید زن افغانستانی به خود آگاهی دست پیدا کند و جامعه زنان کشور خود به یک سطح قابل قبولی از آگاهی برسد. زن در جامعه افغانی تاکنون به عنوان جنس دوم شناخته می شود و اگر هم حقی در قبال آنان به رسمیت شناخته شود در همین چارچوب است که این مورد قبول زنان نخواهد بود و شرایط را برای برابری زن و مرد فراهم نخواهد ساخت.
زن افغانستانی هنوز در ابتدای راه است و هنوز شرایط برای آنها فراهم نشده است که بتواند برای حقوق خود به صورت بنیادی تلاش جدی نماید و برای این کار به فکر تدوین قوانین مدنی که به صورت عینی بتواند از حقوق زن دفاع کنند نیفتاده اند؛ رسیدن به برابری کامل نیازمند مولفه هایی است که بتواند در ابتدا شرایط را به نفع زنان تغییر داده سپس وضعیت به نفع آنان تغییر نماید.
هنوز زن افغانستانی با جامعه ای روبرو است که خشونت بصورت عام و خشونت علیه زن به صورت خاص در درون آن نهادینه شده است و زن ابتدای به ساکن به شدت با خشونت برخوردار است چه برسد به اینکه ادعای حقوق نموده و برای برابری حقوق حرفی بزند. خشونت دامن جامعه زنان را گرفته است و دست آنان را برای تحقق به اهدافشان بسته است، خشونت زن را با نیستی پیوند داده است و هر روز زنان زیادی با خشونت زندگی را شروع کرده و ختم می کنند و تعداد زیادی نیز جان می بازند.
در افغانستان هنوز قتل ناموسی و یا تجاوز به زنان آنها را در جامعه بی حیثیت می سازند تا دیگر نتوانند صدای خود را بلند کنند و تجاوز به عنوان حربه ای برای شکست دادن آنها استفاده می شود، خشونت امروز زنان افغانستان را زمینگیر کرده است. این نشات از وضعیت جامعه می گیرد که خشونت علیه زن را متاسفانه به رسمیت شناخته است و در بطن جامعه خشونت علیه زنان نهادینه شده است، خشونت فامیلی دلیل و گواه ادعای ما است.
زن افغانستان در ابتدای راه است و باید برای پیمودن راه و این مسیر طولانی و صعب العبور نیازمند مسلح شدن به چند سلاح است که بتوانند آنان را در این مسیر محافظت نماید و نگذارد که تلاشهای آنان به هدر برود، که فهرست وار به آنها اشاره خواهد شد.
آموزش : آموزش جامعه را توانمند خواهد کرد، آموزش می تواند وضعیت زنان را دگرگون خواهد کرد و موجب توانمندی آنها شده و شرایط را به نفع آنان تغییر خواهد داد، چه گوارا انقلابی و چریک نام آور آمریکای جنوبی می گوید که جامعه ای که سواد خواندن و نوشتن را نداشته باشد زود فریب می خورد.
زن افغانستانی تا با سواد نشود و سطح سواد در میان آنها افزایش نیابد فریب خواهد خورد و توان تغییر وضعیت را نخواهد داشت، آگاهی نیازمند سواد است و در صورت نبود آگاهی چگونه آنان مبارزه خواهند کرد، سواد و آگاهی سلاحی است که توسط آن می توانند به حقوق خود دست یابند و حق خود را بگیرند.
وقتی سطح سواد در میان زنان بلند برود توان آنها بلند رفته و آنان می توانند به آموزشهای دیگر نیز دست پیدا کنند.بهبود شرایط جامعه : شرایط جامعه به نحوی است که هر گونه تلاش زنان را از میان خواهد برد، قتل های ناموسی، تجاوز جنسی، خشونت فزاینده نشان می دهد که شرایط جامعه مساعد نیست و جامعه هنوز به حقوق زن ارزشی قائل نیست.
هنوز فرهنگ حاکم بر جامعه فرهنگ خشونت است و خشونت علیه زن در این فرهنگ نهادینه شده است، شرایط جامعه باید تغییر کند و در غیر این صورت بهبودی در وضعیت زنان به وجود نخواهد آمد. انسجام بهتر جامعه مدنی : جامعه مدنی افغانستان با وجود تبلیغات زیادی که انجام داده است نتوانسته است که در بهبود شرایط زنان موفق عمل کند، جامعه مدنی در صورت انسجام می تواند که دولت را مجاب کند که برای احقاق حقوق زن تلاش های جدی تر نموده و از میزان خشونت علیه زن بکاهد، بی قانونی، وجود فساد در ادارات و در محاکم باعث شده است که زن در صورت حرکت برای اعاده حقوق خود نیز فریادش به جایی نرسد، این ضعف جامعه مدنی را نشان می دهد، عدم انسجام جامعه مدنی باعث شده است که دولت نیز به خواسته های آنان توجه چندانی نشان ندهد و تلاشهای زنان در راستای اعاده حقوقشان ناکام بماند.
یکی از مهم ترین عواملی که موجب شده است جامعه مدنی کشور مورد حمایت جامعه جهانی واقع شود و کمکهای آنان را جذب نماید شعار احقاق حقوق زن بوده است که از همین راستا جامعه مدنی افغانستان تغذیه کرده است اما با این وجود نیز جامعه مدنی کشور حداقل در راستای احقاق حقوق زن منسجم عمل نکرده است.
جامعه مدنی به عنوان نهادهایی که برای قانومند کردن جامعه تلاش می کند و خود به عنوان نهادهایی که خارج از چارچوب دولت اما همسو با نهادهای دولتی برای بهبود شرایط جامعه فعالیت می کند نقش مهمی در روند تغییر نگرش افراد جامعه نسبت به زنان دارد اما در این راستا تاکنون موفقیت زیادی به دست نیاورده است.
سازمانهای دفاع از حقوق زنان نیز در همین چارچوب می گنجد که آنان نیز موفق نبوده اند؛ شرایط زنان در شهرهای بزرگ تغییر کرده است و آنان در به صورت نسبی به حقوق خود رسیده اند اما وضعیت در خارج از چند شهر بزرگ کاملا متفاوت است و نهادهای فعال در زمینه حقوق زنان در خارج از شهرها فعالیت زیادی نداشته اند، میزان خشونت علیه زنان در خارج از چند شهر بزرگ بحرانی است و نهادهای دفاع از حقوق زن تا هنوز برنامه های جدی برای بهبود شرایط آن عده از زنان ندارد.
بهبود شرایط اقتصادی : شرایط برابر اقتصادی و یا حتی بهبود اندک در این زمینه شرایط را به نفع زنان تغییر خواهد داد و آنان در در احقاق حقوقشان توانمند خواهد نمود، مرد جامعه ما چون فکر می کند که تمام مشکلات اقتصادی به دوش اوست و زن تنها نان خور محض است دیگر وقعی به حقوق آنان نمی گذارد و خود را برتر احساس می کند، بهبود وضعیت اقتصادی زنان و افزایش زنان کارمند و نان آور خانه وضعیت را تغییر می دهد و دیگر این احساس که مردها تنها کارکنان اقتصادی است را از میان خواهد برد.